سلام بچه ها .امید وارم حالتون خوب باشه .
من نمیدونم اخه چرا اینقدر بهم دروغ میگه .حتی بعد از اون قضیه دروغکی مسافرت رفتنش که کلی هم پشیمون بود از این که راستشو بهم نگفته بازم عبرت نگرفته .
دیشب قرار بود با هم بریم بیرون بعد از یک هفته که من همش تو خونه بودم و اونم حتی واسه ناهار خونه نمیومد .....
ساعت نزدیکای 7 شب بهم پیام داد و با کلی معذرت خواهی گفت میشه فردا بریم بیرون؟ منم بهش گفتم باشه عزیزم مشکلی نیست .کارت طول میکشه امشب ؟
اما اون دیگه جواب این سوالمو نداد .جالب اینجاست انلاین بود اما جواب منو نمیداد .به خودم گفتم حتما دستش بنده که نمیتونه جواب بده .
نیم ساعت بعدش زنگ زد گفت پدر یکی از دوستاش تصادف کرده و بیمارستانه و میخوان واسه تصادف شهادت نامه امضا کنه که یکم طول میکشه منم گفتم خب موردی نیست منتظرت میمونم .
ساعت 10:30 اومد خونه خیلی هم منو تحویل گرفت و ......(اینم بماند که من ساعت 1 شب خوابم برد و اقا ساعت 4:30 صبح اومد تو رخت خواب ...طبق معمول کلش بازی )
امروز صبح که گوشیشو برداشتم تا واسه خودم عکس بفرستم پیامای دوستشو دیدم دقیقا همون ساعتی که داشت به منم پیام میداد و معذرت خواهی میکرد واسه به هم خوردن قرارمون داشته با دوستش برنامه باغ میریخته .و تو حرفاش اسم یه محله رو تو شهرمون اورده که اون محله همش خلافکارا هستن .گفته "من میرم فلان محله میگیرم و میام ". اخه اونجا چی میخواسته بگیره؟
هنوز خوابه نمیدونم چطور باهاش صحبت کنم .نمیخوام فک کنه من خرم و نمیفهمم . خیلی شده این طوری منو پیچونده ولی من رو خودم نیاوردم .دیگه دارم اعتمادمو نسبت بهش از دست میدم .اخه چرا اینقدر دروغ ؟؟؟؟؟خسته شدم دیگه ... شما بگید چیکار کنم؟